صدایش را میشنوید؟ صدایی را که در فضای اتاق میپیچد. انگشتهایی مشغول به کارند. روی ردیف کلیدها جابهجا میشوند. مدام حرکت میکنند. صدای پیوسته و منظم تِکتِک کلیدهایی است که حروف را کنار هم میچینند. میشنوید؟ مانند صدای ریزش باران است روی شیروانی. اتاق تاریک است. انگشتها را و حتی صفحهکلید را نمیبینیم. نور ضعیف نمایشگر تنها نوری است که در اتاق است. و سایهای که روی دیوار افتاده است. نه، اینها را هم نمیبینیم. هیچ چیز نمیبینیم. فقط صدایی را میشنویم که بیانقطاع به گوش میرسد. میشنوید؟ کسی چیزی مینویسد. انگشتها مدام ضربه میزنند. با نظم و هماهنگی. نمیدانیم چه چیزی نوشته میشود. ما مخاطب آن نیستیم. ما مخاطب این صدای بیوقفهایم. صدای کلیدهایی که باید روی هرکدامشان حرفی نوشته شده باشد. حروفی که یکییکی و بهسرعت کنار هم چیده میشوند. هیچ دو کلیدی مانند هم نیست. این از صدای کلیدها هم پیداست. هیچ تکراری در آن نیست. میشنوید؟ شبیه صدای ریزش باران است. آدم دوست دارد بفهمد چه چیزی نوشته میشود. اما اینجا فقط صداست. شاید اصلاً حرفی در کار نباشد؛ نه حرفی نه کلمهای نه جملهای. بگذریم. ما هستیم و این صدا. کجا هستیم؟ نمیدانیم. گوش کنید! برای لحظهای کند میشود، اما دوباره با همان سرعت قبل ادامه پیدا میکند. همان ریزش مرتب صدا. دوباره کند میشود. انگار ریزش باران کند شده باشد. و میتوانیم سکوتی را که در فواصل این تِکتِک بیسرانجام هست، احساس کنیم. سکوت کِش پیدا میکند. بیشتر و بیشتر میشود. نگرانکننده است. (نگرانی از چه؟) اما دوباره از سر میگیرد. شاید این بار توهم است. شاید هم از ابتدا. اما به هر حال تفاوتی با صدایی که از آغاز میشنیدیم، ندارد. نوشتن از سر میگیرد. میشنوید؟ انگار صدای پای کسی باشد که در راهروی قدم میزند. کند میشود. لختی ایستاده است؟ از سر میگیرد. به صدای لخلخ میماند. پا روی زمین کشیدن کسی در راهرو. با کفش. شاید همان صدای کلیدهاست که با صدای قدمها آمیخته. در این صورت، کسی که مینویسد، کس دیگری است. و شاید همان است که با آن آمیخته و همینطور با صدای ریزش باران. گویی تا انتهای سالنی دراز و باریک میرود و برمیگردد. میرود و باز برمیگردد. لازم نیست فکر کنیم کجا. رفتن و باز دوباره برگشتن. خب، چیز خاصی نیست. ایستادن. توقف. انتظار. رفتن. و باز، برگشتن. انتظار، انتظار… بله، انتظار است. تا همین جای کار هم خوب است. پیشرفت خوبی بوده. از سکوت و تاریکی محض تا کسی که قدم میزند. چه کسی؟ نامش چیست؟ هیچ نامی ندارد. مثل همۀ آنهای دیگر. اما میتواند شمارهای داشته باشد. نامیدن بیمعناست. همینطور شمارهگذاری. پس شمارهگذاری کنیم.