به هر حال، باید کاری کرد. میتواند شمارۀ ۳۷۶ باشد. دستهایش را توی جیبش میکند. ولی نه اینجا. وقتی آن همه راه را توی باران از کنارۀ جاده رفته است. از همان شهر، از بهمبر، به سمت مرداب. خط کنارۀ مرداب. چه فرقی میکند کجا. به دنبال فراموشی. تا دوباره به کسی برسد که در انتظار فراموش کردنش بوده است. زمانی دیگر بوده است، نه حالا. یعنی نه حالا که دستهایش در جیبش است. قضیۀ دست توی جیب بودنش مال وقتی نیست که توی راهروِ سرد و مرطوبِ آن خانه، در حالی که کفش به پا دارد، قدم میزند و صدای تِکتِک باران روی شیروانی هم میآید. آن قضیه چیز دیگری است. احتمالاً بعد از آن است. بعد از کدام. مهم نیست. ۳۷۶. عدد کاملی است. یک عدد برای هر کدامشان. روش خوبی است. بدون ترتیب. از اسمها بیزار باش. اسمی نیست. هیچ چیز اسم ندارد. اسمها فریباند و این اعدادند که هستند. بدون ترتیب و بدون ملاحظهای در تعداد رقمها. تصور یک عدد، مثلاً ۴۷۸۹، همانی است که برای دخترکی چشموابرو بالا میانداخت. ۲۷، استادی ریشپرفسوری توی ایستگاه مترو. ۹، زنی که در تاکسی کنارتان نشسته است. و همینطور… این باشد برای بعد. باید از جایی شروع کرد. مثلاً از ۲۷ که صدایش را میشنوم وقتی آه اعتراضآمیزی میکشد و بعد میتوان برگشت به ۳۷۶ یا ۴۹۲. برگردیم به اتاق. برگشتن. بعد برویم. هر جا. چه فرقی میکند. بیرون رفتنی در کار نیست. به هر حال جایی هست که صدا را میشنویم. و آن مرد، مردی که قدم میزند. بعد آن زن، که آنجا توی نشیمن روی مبل لم داده. ۲۶۲. کمی آنطرفتر. منظورم در همان خانه نیست. و نه حتا در همان زمان. اما کمی آنطرفتر است.